حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

موجود عجیب...

چه موجود عجیبی است این انسان

وقتی صدایش می کنی ، نمی شنود

وقتی به دنبالش می روی ، نمی بیند

وقتی دوستش داری ، به فکرت نیست

اما........

وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته

وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای

وقتی به فکرت هست ، که دیگر نیستی!!!!



آدمیزاد...

آدمــیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !

وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود …

وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود …

وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود …

وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد …

و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش …


زمان...

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛

زمان است !

هنگامی که برای یک نفر وقت میگذاری ،

قسمتی از زندگیت را به او دادی ....

که باز پس نمیگیری !


جاذبه...

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد

و جاذبه زمین ، سیب را ...

فرقی نمیکند!!!

سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست!!

به جاذبه ای می اندیشم  که پروازم میدهد...

به
خدا ...

گاه دلتنـــــــگ می شوم،دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم...

و باختن ها...

وصدای شکستن را...

نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم؟؟؟

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم!!!...

گریه کن...

کاش یکی پیدا می شد که وقتی می دید گلوت ابر داره و چشمات بارون،

به جای اینکه بپرسه : چته ؟؟ چی شده ؟؟

بغلت کنه و بگه " گریه کن " ...



ترس...

از سوسک میترسیم از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم!


از عنکبوت میترسیم از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم
!

از خفاش شب میترسیم از شبی که افکارمون خفاشی میشه نمیترسیم!

از خوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم از سرخ کردن آدما از خجالت نمیترسیم!

ازجا نیفتادن خورشت میترسیم از این که هیچ کسی جای خودش نباشه نمیترسیم!

از دیر جوش اومدن آب برای چای میترسیم از جوش آوردن خون آدما نمیترسیم !

از لولو خور خوره های تو فیلم ها میترسیم از هیولای نفس نمیترسیم!

از تاریکی میترسیم از خاموش کردن آخرین شمع تو تاریکی نمیترسیم !

از گم کردن سکه هامون میترسیم ازسکه یه پول کردن دیگران نمیترسیم!

از سرماخوردگی میترسیم از سر خورده کردن دوستامون نمیترسیم !

از شکستن لیوان میترسیم از شکستن دل آدما نمیترسیم!

از لکه دار شدن لباسای سفید میترسیم از کثیف شدن سفیدی روحمون نمیترسیم!

از خواب موندن میترسیم از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم!

از وقت کم آوردن میترسیم ازهدر رفتن وقتی که داریم نمیترسیم !

از درس پرسیدن و امتحان پس دادن میترسیم از رد شدن تو امتحان آخرت نمیترسیم!

از اینکه بهمون خیانت کنند میترسیم از خیانت کردن به خودمون نمیترسیم
!


از اینکه دلمون بشکنه میترسیم از درب و داغون کردن دل آدما نمیترسیم!

از اینکه دلخورمون کنند میترسیم از دل خون کردن دیگران نمیترسیم !

از گم کردن راه میترسیم از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم!

از خستگی سفر میترسیم از دست خالی رفتن و برگشتن نمیترسیم!

از اینکه نادیده گرفته شیم میترسیم از اینکه نادیدنی هارو نمی بینیم نمیترسیم!

از اینکه یه روز تموم بشیم میترسیم از اینکه تموم نشده بی مصرف شیم نمیترسیم!

از اینکه آدما فراموشمون کنند میترسیم از اینکه خدا از یادمون بره نمیترسیم!

به سوی ساحلی دیگر....



به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دل بستم به چشمان تو میدیدم

که چشمان تو می افتد به دنبال دلی دیگر

به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر

من از آغاز در خاک نَمی از عشق می بینم

مرا می ساختند ای کاش ، از آب و گِلی دیگر

طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد

من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر


به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم

مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر


                

                                   فاضل نظری

 " هیچ گاه "

به خاطر " هیچ کس "

 دست از " ارزشهایت " نکش؛

 چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛

 تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!


می جویمت ...

می جویمت ...
چنان که لب تشنه آب را ،
محو توام  ...چنانکه ستاره به چشم صبح ،
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را ...
بی تابم ...آنچنانکه درختان برای باد !!یا کودکان خفته به گهواره تاب را ...
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل ...یاآنچنانکه بال پریدن عقاب را ...
حتی اگر نباشی می آفرینمت !!چونانکه التهاب بیابان سراب را !!


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی ،
با چون تو پرسشی؛ چه نیازی جواب را !؟